سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

اولین اصلاح

سلام عشق مامانی: سه روز دیگه بیشتر تا عید نمونده و ما هم همه کارامونو کردیم سفره هفت سین رو انداختیم درسته که موقع سال تحویل مشهدیم ولی مامانی همیشه سفره رو میندازه تا برکت برامون بیاره و در ادامه کارای عید شما رو هم بردیم آرایشگاه تا اون زلفای پریشون رو مرتب کنیم و این شد حاصل کار: قبل از اصلاح در حین کار و این هم در پایان نتیجه کار درسته که زیاد مو نداشتی ولی با این وجود خیلی تغییر کردی واین هم سامی که توی آرایشگاه هم دست از سر تلفن و ایو ایو بر نمیداره یه چمدون گذاشتم تو اتاقت و هر چیزی که یادم میاد لازم داریم بر میدارم تا بریم مشهد دست بوس بابابزرگت که دی...
27 اسفند 1391

این روزها

سلام به همه دوستای خوبم: حکایت این روزهای من شده ریخت . پاش آقا سام و جمع کردنای من حسابی هم که وروجک شدن و نمیشه هیچی رو از دستشون گرفت چون جیغ بنفش میکشن ولی خوب میدونه که من از اون مامانا نیستم که زیر بار جیغ کشیدن و گریه برم تازه پسری هنوز راه نیوفتاده به طرز بسیار زیبا و قشنگی توپ بازی میکنه که از خنده ریسه میریم دیگه کابینت و کمدی نیست که از بازرسی آقا مخفی مونده باشه و چی بگم از غذا خوردنش که هیچی نگم بهتره چون دهن باز نمیکنه که چیزی بخوره ولی وای از دست .................................... بهتره همه چیزو با عکس ببینیم که گویای همه چیز است: عشق برداشتن در وسایل و گذاشتن سر جاش ...
24 اسفند 1391

11 ماهگی

سلام عسلم 11 ماهگیت مبارک عشق مامانی چقدر همه چیز زود میگذره فقط یک ماهه دیگه تا تولد یکسالگی بهترینم مونده وای که چقدر کار دارم دلم میخواد یه تولد توپ برات بگیرم میدونم که تو زیاد چیزی از این تولد یادت نمیمونه ولی عکساش میمونن و تو میتونی بفهمی که همه زندگی مامان و بابا برای تو و شادی تو حسابی شیطون شدی خدا به دادم برسه کشو رو مرتب میکنم همنوز سه ثانیه نگذشته دوباره همه چیزش رو زمینه: یاد گرفتی قد بلندی کنی و هیچی نباید دم دستات باشه اونایی که تو دهنتونه گوش پاک کنه نباید تو دهن بره هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا الو کردنم که یاد گرفتی و همه چیز میره دره گوشت ...
14 اسفند 1391

ما اومدیم

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی: با کلی تاخیر اومدیم اما دلیل داره رفتیم مسافرت ولی وقتی اومدیم شما مریض شدین و حسابی از دهنمون دراومد حالا همه رو برات میگم: اول که 7 بهمن رفتیم شیراز برای عروسی که خیلی خوش گذشت و شما هم کلی پسر خوبی بودی و شب عروسی هم همش تو قسمت مردونه پیش دایی میلاد و ایمان بودی و کلی همه با اخلاق خوبه پسرم حال کردن راستی برای اولین بار هم پسرم شب عروسی موز خورد اونم یه دونه کامل اینم سامی شب عروسی که با مامان و مامان جون و خاله سمیرا رفتیم آتلیه سامی به همراه دایی میلاد توی عروسی البته اینجا از خواب بیدار شدی بعد از عروسی هم یه شب رفتیم خونه خاله هدی که حسابی دکوراسیون خونه خ...
2 اسفند 1391
1